راهی که "عبدالله" را به "عندالله" رساند/ عرفان از نظر علامه حسنزاده "خداخویی" بود نه "خداجویی"
علامه حسنزاده آملی در سلوک توحیدی خودش دنبال "بهشت آفرین" بود نه "بهشت" و همواره این مطلب را القا میکرد که بهای جسم ما بهشت است و بهای جان ما "بهشت آفرین".به گزارش واحد خبری کانون شیفتگان حضرت قائم (عج) به نقل از تسنیم ، حجتالاسلام محمدجواد رودگر، عضو هیئت علمی گروه عرفان پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و از شاگردان مرحوم علامه حسنزاده آملی (رض)، در گفتوگو با تسنیم به بازخوانی فرازهایی از پیام تسلیت امام خامنهای به مناسبت رحلت آیت الله حسنزاده آملی پرداخته است که متن کامل آن را در زیر میخوانیم:
مقام معظم رهبری در پیام تسلیتی که به مناسبت ارتحال علامه ذوفنون آیت الله استاد حسنزاده آملی صادر کردند، از یک سلسله تعابیر و اصطلاحاتی بهره بردند که تأمل در جوانب معنایی آنها میتواند کلید فهم جهان عرفانی و منزلت سلوکی علامه ذوفنون حسنزاده آملی باشد.
از جمله تعابیر راهگشایی که مقام معظم رهبری در آن پیام ارائه فرمودند 3 تعبیر دقیق و باریک "عالم ربانی"، "سالک توحیدی" و "عارف انقلابی اجتماعی" است که ما در اینجا صرفاً بر روی عبارت "سالک توحیدی" تمرکز میکنیم.
سلوک علامه حسنزاده آملی ماهیتی یکسره موحدانه داشت؛ به بیان دیگر گفتمان مسلط و حاکم بر سلوک ایشان نوعی گفتمان توحیدی محض بود که آن را از نصّ قرآن و روایات معصومین(ع) اخذ کرده بود.
این گفتمان توحیدی یک ساحت و ضلعش در حوزه نظر است و یک ساحت و ضلعش هم در حوزه عمل است. آنچه در حوزه نظر هست براساس نظریه توحید وجودی یا وحدت شخصیهی وجود شکل و شاکله گرفته که علامه حسن زاده این را تأویل کردهاند به توحید صمدی قرآنی. یعنی توحید صمدی قرآنی در واقع نظریهی تبینی نو و بدیعی از توحید عرفانی مصطلح یا وحدت وجود مصطلح و یا وحدت شخصیه وجود عرفانی است.
در توحید صمدی قرآنی علامه حسنزاده بر این باورند که در عالم جز خدا هیچ نیست و غیر خدا تعیّنات وجودی حق و جلوات و پرتوهای وجودی حق تبارک و تعالی هستند. آن حقیقت الحقایقی که در متن وجود، حضور و ظهور دارد تنها خداست و "جز خدا نبودن" گزاره توحید صمدی قرآنی اوست.
ایشان براساس عبارت قرآنی "الله الصمد"، یک تفسیر خاص از سوره توحید دارند و در آنجا "هو" را در آیه شریفه "قل هوالله احد" ضمیر نمیگیرد و میگویند "الصمد" در واقع حاکی از این حقیقت است که "هو الذی فی السماء إله وفی الأرض إله " یعنی جایی نیست که آنجا خدا نباشد؛ هرجا که بنگری خدا آنجا هست و این به لحاظ هستی شناختی است که در مراتب بعدی به لحاظ سلوکی تبدیل میشود به توحید شهودی.
به بیان دیگر مرحوم علامه در بحث وحدت شهود از تقریر چهارم مرحوم علامه رفیعی قزوینی در تبیین نظریه وحدت شخصیه عرفانی که به توحید شهودی یا وحدت شهود موسوم و موصوف است استفاده کرده و آن حرف این است که به هرجا بنگرید خدا را خواهید دید و در واقع ترجمان این آیه کریمه 115 سوره بقره هست وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ
پس به لحاظ وجودی، یک وجود بیشتر نیست آن حق است؛ تبارک و تعالی. به لحاظ سلوکی هم تنها یک وجود است که باید آن را شهود کرد و مشاهده کرد و همه کنشگریهای سلوکی خود را معطوف به او کرد و لاغیر.
مائیم و رخ یار دلارام و دگر هیچ
ما راست همین حاصل ایام و دگر هیچ
که این از اشعار فارسی علامه حسنزاده در دیوان اشعارشان هست.
ایشان توانسته در آثار منظوم و منثور خودش این نگاه سلوک توحیدی را به نمایش بگذارد؛ لذا زیست سلوکی و عرفانی علامه مبتنی بر خداگونگی است و ایشان در این زمینه در رساله "انسان در عرف عرفان" تعبیر ظریفی دارد که میگوید عرفان نه خداخوانی است نه خدادانی است و نه حتی خداجویی است بلکه عرفان "خداخویی" است و این همان عرفان عملی و سلوک است.
اما این که میگوید عرفان خداخویی است؛ به چه معناست؟ به این معناست که یک عارف در مقام عرفان عملی و سیر و سلوک باید رنگ و رایحه خدا پیدا کند. باید خداگونه بشود. چنانچه در احادیث و روایات ما آمده "تخلق باخلاق الله" یعنی باید تشبه به باری تعالی پیدا کند و به تعبیر آیه 134 سوره بقره " وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عابِدُونَ". یعنی خدا رنگرز است رنگریزی و رنگرزی میکند "و من احسن من الله صبغه" و چه کسی بهتر از خدا میتواند رنگرزی و رنگ آمیزی کند؟!
اگر آدم در سیر و سلوک خودش را متصل به خدا بکند خدا رنگ خودش را به او میدهد و آن رنگ را خداوند در آدمی ظاهر میکند. به تعبیر حدیث مفصل منسوب به امام صادق (ع) "العبودیة جوهرة کنهه الربوبیة" و این امر بر این نکته دلالت میکند که سالک توحیدی وقتی خداگونگی پیدا کرد و خداگونه شد، خداوندگاری هم پیدا میکند و در مرتبه وجودی خودش صاحب ولایت تکوینی هم میشود که البته در این زمینه بحث فراوان است و آراء متفاوت و گوناگونی هم وجود دارد که در اینجا مجال بحثش نیست.
در یک کلام مرحوم علامه حسنزاده در این سلوک توحیدی خودش دنبال "بهشت آفرین" بود نه "بهشت" و بارها و بارها در کتب و رسائل و اشعار خودشان این مطلب را القا میکردند که براساس احادیث و روایت متواتر بهای جسم ما بهشت است در این صورت بهای جان ما چیست؟ "بهشت آفرین".
ایشان مکرر میفرمود دنبال حور و قصور و طوبی و امثال اینها نباشید، دنبال خود او باشید یعنی سلوکتان را جوری تنظیم کنید و جهت بدهید که صرفا او را مطالبه کنید همان خالصا مخلصا لوجه الله. از طرف دیگر توجه داشته باشیم که سلوک توحیدی ایشان "حبّی" است.
ایشان در رساله "گشتی در حرکت"سه نوع حرکت را بحث کرده است حرکت جوهری، حرکت تجدد امثالی و حرکت حبی. در آن حرکت حبّی انسان میتواند در سیر وجودی خودش به جایی برسد که به آن حرکت حبی دست پیدا کند. در حرکت حبّی انسان به دنبال همان معنایی است که امیرالمومنین (ع) به کار میبرد و میفرمایند مَا عَبَدْتُکَ خَوْفاً مِنْ نَارِکَ وَلاَ طَمَعاً فِی جَنَّتِکَ لَکِنْ وَجَدْتُکَ أَهْلاً لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُک؛ یعنی حبالله بندگی میکند نه برای رغبت به بهشت و نه برای رحبت از جهنم است. "فدخلی فی عبادی فدخلی جنتی" مراد کدام جنت است؟ علامه معتقد بود آن "ی" جنتی "یای تخصیص" و ناظر به جنت ذات است.
مرحوم علامه همواره تکیه میکرد که عبدالله بشوید تا عندالله شوید تا به مقام "فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ" دست پیدا کنید. لذا نوعی سلوک توحیدی عبودی حبّی در متن زندگی علامه حسنزاده حضور و ظهور داشت و شاکله صورت و معنای زندگی علامه بر اساس همین معانی سهگانه تعریف میشود. این را هم باید توجه داشته باشیم که جوهره آن سلوک توحیدی عبودی حبی، ولایی است؛ یعنی ولایت پیامبر و عترت طاهره پیامبر (ص) و ایشان همواره روی این معنا تاکید و تکیه میکردند و از همین رهگذر هم به مقام ولایت الهی دست پیدا کردند و شدند "ولی الله"، یعنی عبدالله شدند، عندالله شدند و ولی الله هم شدند.
حالا این که مقام ولایت الهی چیست و چه مرتبه و مواقف و منازلی دارد، بحث مفصلی است که پرداختن به هر کدام از آنها محتاج بحث و فحص فراوان است. انشالله زیست علامه حسنزاده (رض) در همه ابعاد وجودی و سلوکیاش برای ما اسوه حسنه قرار بگیرد.